پیامک روز بزرگداشت فردوسی

پیامک روز بزرگداشت فردوسی سری۲

حکیم فردوسی خردمند :

اولین مرحله شناخت آفرینش همانا خرد است چشم و گوش و زبان

سه نگهبان اویند که لاجرم هر چه نیکی و شر است از همین سه ریشه می گیرد

و افسوس که بدنبال کنندگان خرد اندکند باید که به سخن دانندگان راه جست

و باید جهان را کاوش نمود و از هر کسی دانشی آموخت

و یک دم را هم برای آموختن نباید از دست داد


زاد روز آن عالم داستان و حماسه فارسی را

به دوست دارانش تبریک می گویم


سالروز تولد حکیم ابوالقاسم فردوسی

کاتب شاهنامه بزرگ را به همه ایرانیان تبریک می گویم


در این خاک زرخیز ایران زمین نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود وز آن کشور آزاد و آباد بود

روز بزرگداشت فردوسی مبارک باد


سال روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم منصوربن فردوسی طوسی

گرامی باد


کتاب زندگی گذشتگان، جان تاریک را روشنی می بخشد

حکیم فردوسی

سال روز بزرگداشت حکیم فردوسی گرامی باد


این جهان سراسر افسانه است

جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست

حکیم فردوسی


خداوند در های هنر را بر روی دانایان دادگر گشوده است

حکیم فردوسی


دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی

حکیم فردوسی


زنده نگه داشت پارس را فردوسی

همان جا که داد پول شاه را داد به گدا


پیامک روز بزرگداشت فردوسی


رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست

حکیم فردوسی


از آغاز باید که دانی درست
سر مایهٔ گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید


چو گفتار بیهوده بسیار گشت
سخنگوی در مردمی خوار گشت
نه نایافت رنجه مکن خویشتن
که تیمار جان باشد و رنج تن


بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد ، پایدار
همان به که نیکی بود یادگار


به آموختن چون فروتن شوی
سخن های دانندگان بشنوی
مگوی آن سخن ، کاندر آن سود نیست
کز آن آتشت بهره جز دود نیست


بنام خداوند خورشید و ماه
که دل را بنامش خرد داد راه
خداوند هستی و هم راستی
نخواهد ز تو کژی و کاستی


ترا دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
وگر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی مستمند
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی


چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه‌کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است


سپاه شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش گسترده از پّر زاغ
نموده ز هر سو به چشم اهرمن
چو مار سیه ، باز کرده دهن


نمیرم از این پس که من زنده‌ام
که تخم سخن را پراکنده‌ام

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

میخواهید به این بحث و گفتگو بپیوندید؟
شما هم با سایر کاربران مشارکت کنید!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *