طنز ادبی

پیامک طنز ادبی سری۱

طنز ادبی

شخصی در مراسم ختم پدرش در حالی که از شرکت کنندگان در مراسم ختم تشکر می کرد ، گفت : دوستان خوبم نمی دانم چطور از شما تشکر کنم . انشاءالله در فوت پدرتان جبران خواهم کرد


پروفسور کم حافظه وارد خانه شد و کفش های خود را گذاشت داخل یخچال ، کتش را به لوستر آویزان کرد و لیوان را آب کرد که بخورد اما آب را از پنجره بیرون ریخت  . شخصی که در بیرون در حال عبور بود ، آب بر سر و صوتش ریخت و گفت : ای عمو مگر مرض داری آب را می ریزی بیرون ؟

پروفسور  گفت : خیلی می بخشید من نمی دانستم که شما در لیوان هستید


شخصی هفت تیری پیدا کرد و آن را به نزد ملا برده و از او پرسید

ملا جان بگو این چیست ؟

ملا نگاهی به هفت تیر انداخت و گفت

این چپق فرنگی است .

مرد خوشحال شد و آن را به دهان برد و خواست بکشد که ناگهان تیری در رفت ودودی بلند شد و مرد بیچاره نقش بر زمین گشت

ملا نگاهی به جسد بی جان مرد انداخت و گفت : عجب توتون خوبی توی چپق بود تا یک پک کشید ، افتاد


جوانی دارای زنی بد اخلاق بود و ناچار هر روز او را کتک می زد . زن شکایت شوهر را پیش پدر برد . پدر نیز او را کتک بیشتری زد و روانه ی خانه ی شوهر نموده و گفت : حالا برو به داماد بگو که اگر تو دختر مرا کتک زدی ، من هم تلافی نموده ودر عوض زن تو را کتک زدم


اولی : هفته ی پیش یک شاخه ی درخت به چشم زن من خورد و سه هزار تومان خرج روی دستم گذاشت

دومی : برو خدا راشکر کن . هفته ی پیش یک دستبند طلا به چشم زن من خورد و هفتاد هزار تومان خرج روی دستم گذاشت


روزی دو دوست همراه شدن

اولی پرسید نامت چیست گفت مطر یعنی باران

دوباره پرسید نام پدرت چیست گفت فرات است

گفت نام مادرت چیست گفت سحاب است

اولی گفت باش دوست عزیز تا زر ورقی پیدا کنم تا در راهمان غرق نشوم


خلاصه دیالوگ سریالای کره ای:

‏- بانوی من

‏+ بله بانوی من؟

‏- اوه بانوی من

‏+ ولی بانوی من

‏- نه, نه بانوی من بانوی من

‏+ اما, اما بانوی من

‏- هرگز بانوی من (:


اعتراف میکنم دیروز رفتم مغازه به صاحبش گفتم:

سلام خسته نباشید نوشابه دارید؟

– آره

پپسیه؟

– آره

سیاهه؟

– آره

خنکه؟

– آره

بیزحمت یه دوغ بدید |:

هیچی دیگه دقیقا پنج کیلومتر دنبالم کرد آخرشم نتونست بگیره منو (:


کنار خیابان وایستاده بودم

با خودم گفتم:

آخرین مدل ماشینی که در آینده سوار میشم چیه؟

همون لحظه یه آمبولانس نعش کش از بغلم رد شد

روش نوشته بود:

فکرشو نکن آخرش مسافر خودمی |:


میگن تو آیفون ۸ فقط با نگاه به صفحه نمایش

نوتیفیکیشن‌ها رو بی‌صدا کنید

بابای منم ۳۰ ساله پیش این آپشن رو داشت

نگامون می‌کردما هم خفه می‌شدیم


پیامک طنز ادبی

ادامه پیامک های طنز ادبی سری۱


دانشمندان همچنان بدنبال اینن که

کشف کنن پسرها چطوری ۸:۲۵ بیدار میشن

و ۸:۳۰ سر کلاس حاضرن


گفتم بابا بزرگ آخه شما چطوری زندگی می‌کردین!؟

نه تکنولوژیی نه چیزی.

گفت: همونطوری که شما الان زندگی می‌کنین، نه ادبی، نه شعوری !


انقد که ایرانسل سعی کرده گولم بزنه تو مسابقه های اس ام اسی شرکت کنم

شیطان گولم نزده گناه کنم !


تنها جذابیتی که از اس‌ام‌اس‌ها باقی مونده

همون پیام‌های واریز پوله …


امروز نمیدونستم چطوری به خانوادم بگم من زن میخام و دیگه بزرگ شدم

پا شدم کولرو خاموش کردم

بابام اومد ماچم کرد گفت: حالا یه مرد شدی وقته زن گرفتنته

کلید اسرار: الگو گرفتن از پدر


هانري چهارم ، روزي از دهقاني پرسيد : چرا موهاي سرت سفيد شده و موهاي ريشت سياه مانده است ؟

گفت : قربان . به سبب آنکه موهاي سرم هيجده سال از موهاي ريشم مسن تر هستند !


شوهر از زنش پرسيد : چرا وقتي که من آواز مي خوانم ، تو از پنجره بيرون را نگاه مي کني و مي خندي ؟

زن جواب داد : براي اينکه مردم تصور نکنند من دارم تو را کتک مي زنم و تو داري با جيغ و داد گريه مي کني !


مشتري : براي من آبگوشت بياوريد .

مستخدم : با کمال ميل !

مشتري : نخير آقا ، با ترشي !


تو خیابون بودم یک پسر جوون اومد از کنار یک پیرزن رد شد

پیرزن خورد زمین چیزی نگفت

بعد از چند لحظه پیرزن گفت جوان بیا پولت افتاده است

یک وقتی دیدم چنان ماشین کوبید بهش فقط میگفتی فرقونیه که از طبقه دوازدهم افتاده باشه


پسر جان خورد ندارم چیست؟

جمله ای است برای مغازه داران گرامی که هزار تومان را به پونصد تومان تبدیل میکنند

پایان پیامک های طنز ادبی سری۱

 

لینک صفحات مشابه پیامک های طنز ادبی:

برای مطالعه پیامک طنز سیاسی کلیک کنید.

برای مطالعه پیامک های سرکاری کلیک کنید.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

میخواهید به این بحث و گفتگو بپیوندید؟
شما هم با سایر کاربران مشارکت کنید!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *